برقراری ارتباط میان چین و ایران در اواخر سدۀ دوم پیش از میلاد با سفر فرستادهای به نام چانگ چیان[1] (ژانگ ژیان[2]) آغاز شد. وی به سمت غرب حرکت کرد تا قوم یوئهچی[3] (یوئهژی) را که پس از شکست از قوم شیونگنو[4] از مرزهای چین مهاجرت کرده بودند، بیابد. چینیها امیدوار بودند که یوئه-چیها را به عنوان متحد علیه این دشمن مشترک به خدمت بگیرند. البته، این امکان وجود دارد که تماسهای غیرمستقیم حتی زودتر از این رویداد نیز برقرار شده باشد. با این حال، گمانهزنیها دربارۀ تأثیرات احتمالی غرب بر نجوم، جغرافیا، اسطوره و فرهنگ عامۀ چین در دوران پیش از هان، که به احتمال زیاد از طریق واسطههای ایرانی صورت گرفتهاست (رک: Maspéro, 1955, pp. 505-15) هنوز با شواهد محکم و استواری تأیید نشدهاند.
مدتهاست که مشخص شده یوئهچی[5] (یوئهژی) باید به طور کامل یا جزئی با تخاری، آسیها[6] / آسیانی) و ساکاراوکا همخوانی داشته باشد. بر اساس نظر استرابو، این گروهها پادشاهی یونانی باختری را سرنگون کردند و به این ترتیب، اولین همزمانی میان تاریخنگاری چینی و غربی را به وجود آوردند. چانگ چیان آنها را در ساحل شمالی رود اکسوس[7] یافت، اما آنها در آن زمان قبلاً بر تاهسیا[8] (داخیا)، نامی که او به باکتریا داده بود، تسلط یافته بودند. او در مأموریت خود برای متقاعد کردن آنها به بازگشت و پیوستن به چینیها در مقابل هیونگ-نو/ خیونگ نو موفق نشد، اما نه تنها از کشورهایی که بهصورت حضوری از آنها بازدید کرده بود، بلکه از سرزمینهای دورتر نیز خبرهایی به همراه آورد. توصیفهای او از این کشورها که برخی از آنها بهطور مشخص نام برده شدهاند، نمایی از زندگی معاصر در دولتشهرهای ایرانی را ارائه میکند. در ترکستان غربی، قدرتهای غالب شامل تا-یوان (Dayuan; transcription of Taxwar?) در سغد و کنگچو (کانگجو) بودند که تاشکند به عنوان پایتخت آنها شناخته میشد. احتمالاً مانند یوئه-چیها، هر دو قوم، مهاجمان کوچنشینی از شرق دور بودند که به زبانهای مرتبط با زبان تخاری صحبت میکردند (Pulleyblank, 1966). در ایران، قدرت اصلی در اختیار پارتها بود که چانگ چیان آن را آن-هسی (An-xi = Aršak) مینامید.
گزارش چانگ چیان آغازگر دورهای از فعالیتهای دیپلماتیک فشرده و توسعۀ روابط تجاری از طریق جادۀ ابریشم در سراسر آسیای مرکزی بود؛ جادهای که در سدههای بعدی، تأثیر عمیقی بر چین و ملتهای ایرانی داشت که متأسفانه اطلاعات بسیار کمی از اقدامات آنان در اسناد مکتوب ثبت شدهاست. در دوران سلطنت سلسلۀ هان (هان قدیم، یا هان غربی، 206 ق.م - 23 میلادی؛ هان جدید، یا هان شرقی، 25-220 م.) سفیرانی در حدود سال 106 پیش از میلاد و بار دیگر در پایان قرن اول میلادی با پارتها رد و بدل شد. در قرن اول پیش از میلاد، پس از اینکه چینیها موفق شدند هیونگهای سرگردان را به عنوان حاکمان حوضۀ تاریم جابهجا کنند، شرقیترین شهر- دولتهای ایرانی، یعنی ختن (Yü-t’ien/Yu-tian)، کاشغر (Shu-le/Shu-le)، و یارکند (o-chü/Suo-ju)، ارتباطات نزدیکی با چین داشتند. این روابط در طول جنگهای داخلی در اواخر سلسلۀ هان قدیم، در آغاز قرن اول میلادی، متوقف، اما چند سال بعد دوباره برقرار شد؛ سپس تا حدی بدون وقفه ادامه داشت، تا اینکه جنگهای داخلی دوباره از سر گرفته شد و چین پس از شورش دستار زردهای تائوئیست در سال 184، که به سقوط سلسلۀ هان جدید کمک کرد، عقبنشینی کرد (رک: Mansvelt Beck, pp. 317-57).
یوئهچی و کوشانها
کمی پس از بازدید چانگ چیان، یوئهچیها از آمودریا گذشتند و برای خود پادشاهی در باکتریا تأسیس کردند. در قرنهای اول و دوم میلادی، تحت سلطنت سلسلۀ کوشان، قدرت خود را به سمت جنوب از طریق هندوکش و به سمت شرق به گنداره[9] و شمال هند گسترش دادند. در این فرآیند، آنها شیوۀ زندگی کوچنشینی خود را رها کردند و تمدن ترکیبی ایرانی-هندی و بودایی هندیِ رعایای ساکن خود را پذیرفتند (Bivar, pp. 191-94; Frye, pp. 191-95). درواقع، امپراتوری کوشان، به مرکز اصلی معرفی بودیسم به خاور دور تبدیل شد. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان میدهد کوشانها در اواخر قرن دوم میلادی، قدرت خود را در شمال جیحون و شرق به حوضۀ تاریم تا لو-لان[10]، نزدیک منطقهای که تقریباً ۴۰۰ سال پیش از آن به سمت غرب مهاجرت کرده بودند، گسترش دادند. اگرچه در منابع چینی، هیچ مدرک صریحی دربارۀ تصرف کوشان وجود ندارد، به احتمال زیاد به این دلیل بود که چینیها سرگرم مشکلات داخلی خود بودند، اما این اشغال آثار خود را در استفاده از زبان پرکریت گنداری، که با خط خروشتی[11] نوشته میشد، به جای گذاشت. این زبان به عنوان زبان اداری در پادشاهی محلی لو-لان در قرن بعدی باقی ماند. یک هیئت مستقل از ختن در سال ۲۰۲ از دربار هان بازدید کرد، که نشان میدهد تا آن زمان، کوشانها به غرب پامیر عقبنشینی کرده بودند (Pulleyblank, 1969) در سال 230، سفیری از سوی پادشاه کوشان، پو-تیائو (Bo-tiao = Vāsudeva)، به دربار وی (220-65) فرستاده شد که جایگزین سلسلۀ هان در شمال چین شده بود ((Pulleyblank, 1969. پس از این سفارت، هیچ اشارۀ دیگری به کوشانها در منابع چینی وجود ندارد؛ به احتمال زیاد به این دلیل که قلمرو آنها اندکی پس از آن، به دست سلسلۀ ساسانیان ایران تصرف شد، رویدادی که در منابع چینی نادیده گرفته شد (Brough; Pulleyblank, 1969).
در سطح دولتی، تماسهای چینیها با کشورهای غربی در سه و نیم قرن بعدی، پراکنده و نامنظم بود. پس از آنکه سلسلۀ چین غربی (جین) (265-317) به جای سلسلۀ وی در شمال چین روی کار آمد، در دورههای 265-274 و 285 سفیرانی از کنگچو و تا-یوان به چین آمدند؛ اما گزارشهای مربوط به سرزمینهای آنها در «ژین شو»، که بعداً جمعآوری شد، صرفاً اطلاعاتی را از منابع قبلی تکرار کردند. کمتر از یک سال بعد، در سال ۳۰۴ میلادی، قبایل غیرچینی که در دورۀ هان متأخر اجازه یافته بودند در داخل مرزهای شمالی ساکن شوند، قبیلۀ چین را مجبور به عقبنشینی به جنوب رودخانۀ یانگ تسه کردند؛ طبق شواهد موجود در اسناد چینی، تا اواسط قرن پنجم میلادی، پس از آنکه توپا-پا (To-ba, or Northern) وی (۳۸۶-۵۳۵) موفق شد شمال چین را دوباره متحد کند، هیچ مأموریت دیپلماتیک دیگری به کشورهای غربی و از آنها گزارش نشدهاست. تماسهایی با کشورهای ایرانی خارج از حوضۀ تاریم، سغد و افغانستان برقرار شد، که در آن زمان، تحت سلطۀ قدرتهای جدید عشایری، یعنی شیونیها و هپتالیها بودند (رک:Frye, pp. 346-51).
سفارتهایی از بو- سی ( Bo-si; Mathews, nos. 5314, 5574)، -نامی که چینیها از آن برای اشاره به ایرانیان ساسانی استفاده میکردند- دهها بار بین سالهای 455 تا 522 به دربار وی شمالی وارد شدند (اکسدی). سفیر سال ۵۱۸ نامهای از پادشاه ایران، چو-هه-تو[12] (Ju-he¬-duo؛ متیوز، شمارههای ۱۵۳۵، ۲۱۱۵، ۶۴۱۶؛ چینی میانۀ اولیه kɨa-γwa-ta)، یعنی قباد اول (۴۸۸-۹۶، ۴۹۸-۵۳۱) آورد. سلسلۀ جنوبی معاصر، لیانگ (502-557)، در سالهای 533 و 535 سفیرانی از ایران پذیرفت. وی غربی (۵۳۵-۵۵۷)، که جانشین بخشی از قلمرو وی شمالی شد، در سال ۵۵۵ (اکسدی) سفیر ایران را پذیرفت. اتحاد مجدد کل چین توسط یانگ چین[13] در سال ۵۸۹ منجر به آغاز طرحهای ابتکاری دیپلماتیک تازهای در دوران سلسلۀ سوئی (۵۸۱-۶۱۸) شد. امپراتور دوم، یانگ-تی (605-617)، سفیری نزد خسرو دوم (590، 591-628) فرستاد که منجر به اعزام سفیر متقابل از ایران به چین شد (سوئی شو 83). گزارشهای مربوط به ایران در چندین تاریخ پیش از سلسلۀ تانگ، وی شو (تاریخ سلسلۀ وی)، لیانگ شو (تاریخ سلسلۀ لیانگ)، پی چو شو (تاریخ سلسلۀ چو شمالی)، سوی شو (تاریخ سلسلۀ سوی)، نان شی (تاریخ سلسلههای جنوبی) و پی شی (تاریخ سلسلههای شمالی)، حاوی اطلاعاتی هستند که بدون شک از این سفارتخانهها به دست آمدهاند. متأسفانه، روابط متنی میان این منابع مختلف، که به جز وی شو، همگی در اوایل دورۀ تانگ (۶۱۸-۹۰۷) از مطالب قدیمیتر گردآوری شدهاند، پیچیدگی موضوع را بیشتر میکند (Miller, pp. 47ff). روایت اصلی در وی شو از بین رفته، اگرچه حداقل بخشی از آن در پی شی رونویسی شده که متن موجود وی شو از آن بازیابی شدهاست. یک منبع دائرةالمعارفی متأخرتر، تونگ-تین، نیز شامل نسخههایی از همین اطلاعات است و برخی از آنها در چیو تانگ شو و هسین تانگ شو (قدیم و جدید تاریخ سلسلۀ تانگ) تکرار شدهاند؛ ترجمههای متون مربوط در چاوانز، ۱۹۰۳ یافت میشود.
روابط نزدیکتری بین چین و پادشاهان ایرانی در سالهای اولیۀ سلسلۀ تانگ (۶۱۸-۹۰۷) پدید آمد. آخرین حاکم ساسانی، یزدگرد سوم (632-651؛ یی-سی-سی، چوان، فهرست، ص. 331) که ابتدا از سوی ترکان غربی در جناح شرقی و سپس از سوی عربها در غرب، تحت فشار شدید قرار داشت، در سال 638 سفیری به چین فرستاد. پس از کشته شدن او در سال ۳۱/۶۵۱، پسرش پیروز (بی-لو-سی، چاوانز، فهرست، ص ۳۵۳) به تخارستان پناه برد، جایی که حمایت حاکم محلی ترک را به دست آورد و سفیری به چین فرستاد و درخواست کمک کرد. هیچ کمکی از راه نرسید، اما پس از اینکه چینیها در سال ۶۵۹، ترکهای غربی را شکست دادند و یک حکومت کوتاهمدت در سرزمین فتحشده تأسیس کردند، پیروز به عنوان فرماندار بو-سی، با پایتختی در جی-لینگ[14] (زرنگ[15]، در سیستان) به رسمیت شناخته شد. با این حال، او نتوانست در برابر عربهای پیشرو، مقاومت کند و بین سالهای 670 تا 673 به دربار تانگ[16] پناه برد. پس از مرگ پیروز، پسرش که در زبان چینی نی-نیه-شی[17] (Chavannes, index, p. 349) نامیده میشد، توسط نیروهای چینی به سمت غرب همراهی شد و به مدت تقریباً بیست سال، تحت حمایت حاکم ترک تخارستان در آنجا ماند. پیش از آنکه به پایتخت چین بازگردد، در 707 تا 709 درگذشت. از آن زمان تا نبرد طراز[18] در سال 751، که برتری عربها را در ماوراءالنهر تثبیت کرد Ebn al-Aṯīr, V, p. 449; Chavannes, 1903, pp. 143, 152- 53; Barthold, pp. 195-96) رفت و آمد منظم سفیران از بو-سی[19] به دربار تانگ ثبت شدهاست (Chavannes, 1903 pp. 171-73). احتمالاً در آن دوره، نام بو-سی به یک پادشاهی دستنشانده در مرزهای شرقی افغانستان اشاره داشت که توسط حاکمان ترک تخارستان اداره میشد. تمام آثار این پادشاهی پس از نبرد طلاس و شورش آن لو-شان در چین در سال ۷۵۵ میلادی ناپدید شد؛ اگرچه شواهدی وجود دارد که نشان میدهد نوادگان پناهندگان امپراتوری ساسانی، هنوز در قرن نهم به عنوان سرباز در چانگ-آن، پایتخت چین، خدمت میکردند (Harmatta, 1971).
روابط تجاری
روابط تجاری که پس از ورود چینیها به سمت غرب در قرن دوم پیش از میلاد، بین این دو تمدن بزرگ، یعنی چین و ایران، توسعه یافت؛ حتی کمتر از تماسهای دیپلماتیک رسمی میان چین و ایران مستند شدهاست. هیئتهای دیپلماتیک درواقع نقش اساسی در این روابط تجاری ایفا میکردند. این امر نه تنها به دلیل باج و خراجی بود که به دربار چین میآوردند و هدایایی که در ازای آن اهدا میشد؛ بلکه به دلیل تجارت خصوصی که پس از رد و بدل شدن مناسبات رسمی مجاز بود. از سوی چینیها، تجارت سودآور با غربِ تازه کشفشده، محرک و مشوّق مهمی برای فعالیتهای دیپلماتیک بود. در اولین شور و شوقی که پس از بازگشت چانگ چین از سغد ایجاد شد، برای شرکت در مأموریتهای غرب به دلیل فرصتهای تجاری که برایشان فراهم بود، رقابت شدیدی بین فرزندان خانوادههای فقیر وجود داشت. همچنین در دورانِ هان، بازرگانان چینی، گاهی مستقیماً در عملیات نظامی برای به دست آوردن کنترل بر مناطق غربی کشور درگیر بودند (Yü, 1967, pp. 137-38). با این حال، در نهایت، خارجیها، بهویژه ایرانیان، در ترویج و کنترل تجارت زمینی از چین بهسوی آسیای مرکزی، دست بالا را داشتند.
از ابتدا ابریشم چینی، مهمترین کالای این تجارت بود؛ بهگونهای که کلمۀ «سِرِس[20]» به معنای «مردم ابریشم» نامی بود که یونانیها نخستین بار، چینیها را با آن شناختند. ابریشم در امپراتوری روم و همچنین در هند، بسیار مورد توجه قرار داشت و به احتمال زیاد در ایران نیز شناخته شده بود. اهمیت ایرانیها در تجارت ابریشم، بیشتر ناشی از نقش آنان بهعنوان واسطه بود تا مصرفکنندۀ ابریشم. زمانی که کان یینگ[21] (ژان یینگ) توسط پان چائو (بان چائو)، فرمانده کل مناطق غربی، در سال 97 میلادی به عنوان فرستاده به تا چین (داچین، یعنی امپراتوری روم) ارسال شد، فقط تا خلیج فارس رفت؛ جایی که ملوانان پارتی او را وادار به بازگشت کردند. آنها داستانهای اغراقآمیزی دربارۀ مسافت و دشواری سفر تعریف میکردند (Chavannes, 1907, pp. 177-78). ممکن است تاجران محلی بر این باور بودند که برقراری تماسهای مستقیم بین چین و روم، تهدیدی برای انحصار خودشان محسوب میشود. تمایل به دور زدن این انحصار پارتی ممکن است عاملی باشد که به تشویق راهاندازی یک مسیر دریایی بین چین و هند کمک کردهاست؛ این تجارت دریایی تا پایان قرن اول پیش از میلاد آغاز شده و بهتدریج در طی چند قرن بعد افزایش یافتهاست. مقادیر زیاد سکههای ساسانی که در خاک چین کشف شدهاند، گواهی بر اهمیت پیوستۀ ایران در تجارت غربی چین است؛ پس از اینکه ساسانیان جایگزین اشکانیان شدند. سکههای دوازده حاکم مختلف، از شاپور دوم (310-379) تا یزدگرد سوم، برخی در امتداد جادۀ ابریشم در سینکیانگ (شینجیانگ) و برخی دیگر در هسیآن، لو-یانگ و بسیاری از مکانهای دیگر در خود چین، کشف شدهاند ((Hsia, 1974.
با این حال، این ایرانیان نبودند که نقش کلیدی را در تجارت زمینی بین چین و غرب در دوران پیش از اسلام ایفا کردند؛ بلکه سغدیها این نقش را بر عهده داشتند. مجموعهای از نسخههای خطی به زبان سغدی که ام. ای. استاین در پاسگاهی در مرز شمال غربی چین در نزدیکی تون-هوانگ (دون-هوانگ) آنها را کشف کرد، شواهد قابل توجهی از برتری سغدیان در دوران باستان ارائه میکند. مشخص شد که این نامهها را بازرگانان سغدی به پایگاههای اصلی خود نوشتهاند. علاوه بر اخبار شخصی خانواده و دوستان، نامهها شامل اطلاعاتی دربارۀ آخرین قیمت کالاها و نرخ ارز نقره و همچنین مشکلات ارتباطات پستی است. یکی از آنها همچنین از وقایع جنجالی اخیر در چین میگوید: عزیمت امپراتور از پایتخت خود در لو-یانگ به دلیل قحطی، آتش زدن کاخ و ترک شهر در پی آن و تصرف شهرهای یه و چانگ-آن توسط نیروهای متخاصمی که شامل شوون (یعنی هون = هیونگ-نو) بودند. دبلیو. بی. هنینگ (۱۹۴۸) نتیجه گرفت که این نامه به وقایع سالهای ۳۱۱ تا ۳۱۳ میلادی اشاره دارد که با سقوط سلسلۀ چین غربی مرتبط بودهاند. جی. هارماتا (۱۹۷۹) برعکس استدلال کرد که این گزارش با وقایع سالهای ۱۹۰ تا ۱۹۹۳، در طول جنگهای داخلی در پایان سلسلۀ هان شرقی، مطابقت بیشتری دارد. با این حال، تاریخگذاری دقیق او به سال ۱۹۶ میلادی، بستگی به تفسیر بسیار مشکوک فرمول تاریخگذاری در انتهای نامه دارد و شناساییهای جدید نام مکانهایی که او پیشنهاد داده نیز مورد تردید است. اخیراً فرانتس گرنت و نیکلاس سیمز-ویلیامز، صحت تاریخ هنینگ را ثابت کرده و بدین ترتیب، شواهد غیرقابل انکاری ارائه میکنند که نشان میدهد در اوایل قرن چهارم میلادی، بازرگانان سغدی در تون-هوانگ در مرز غربی چین و همچنین در پایتخت، لو-یانگ، و سایر شهرهای داخلی چین، نمایندگانی داشتهاند.
اگرچه ابریشم، مهمترین کالا در تجارت بین چین و غرب بود؛ اما بسیاری از محصولات دیگر نیز رد و بدل میشدند. نامههای سغدی علاوه بر انواع ابریشم، از منسوجات کنفی، پتو یا فرش، عطر، مشک، شراب برنج، کافور، رزینهای معطر، داروها و موارد مشابه نام میبرند (Harmatta, 1979, p. 165). محصولات متنوع غربی، بهویژه گیاهان، که از طریق ایران یا واسطههای ایرانی به چین معرفی شده بودند، موضوع پژوهش کلاسیک برتولد لافر (سینو-ایرانیکا) بود.
اگرچه تا بهحال هیچ مدرک مربوط به دورههای بعدی که با نامههای سغدیان قابل مقایسه باشد کشف نشده است، شواهد فراوانی از نوع دیگری وجود دارد که نشان میدهد مشارکت سغدیان در تجارت چین در سدههای بعدی، بدون وقفه ادامه یافتهاست. در دورههای سویی و تانگ، بازرگانان هو، یا سغدیان، نه تنها بارها و بارها در منابع تاریخی رسمی ذکر میشدند، بلکه در ادبیات عامه نیز به چهرهای رایج تبدیل، و اغلب به عنوان متخصص جواهرات گرانبها شناخته میشدند (Schafer, 1963, p. 18). مستعمرات قابل توجهی از این بیگانگان، نه تنها در واحههای کانسو، در بخش غربی مسیر تجاری و در پایتختهای چانگآن و لویانگ وجود داشت، بلکه در مراکز داخلی مهمی مانند یانگچو، که مرکز تجاری در انتهای جنوبی کانال حملونقل اتصالدهندۀ رود زرد به یانگتسه بود، نیز پدید آمده بود. در سال 760، سربازان شورشی در این منطقه، چندین هزار بازرگان هو را به خاک و خون کشیدند (Schafer, 1963, p. 18). سغدیانی که در چین ساکن شدند، یا با چین مراوده داشتند، از روی نامهای خانوادگی خاص چینی که برای خود برگزیده بودند، قابل تشخیص هستند. برای مثال، کانگ (K’ang) مخفف کانگ-چو (K’ang-chü) بود (برای نمونه، در جیو تانگ شو، ترجمه Chavannes, 1903, p. 26)، اگرچه در زمانهای سوئی و تانگ به سمرقند اشاره داشت، نه تاشکند (برای مثال، در تانگ شو، ترجمه Chavannes,1903, p. 132 and n. 5). نام «آن» در اصل اختصاری از «آنهسی» (یعنی آرشک) بود، که نام چینی برای پارتها بود، اما بعدها به بخارا اطلاق شد؛ نام «شی» (در چینی میانۀ اولیه به صورت dźiajk) به معنای «سنگ» (Mathews, no. 5813) به تاشکند اشاره داشت، که بهصورت لفظی به معنی «شهر سنگی[22]» است و احتمالاً ترجمهای از نامی بسیار قدیمیتر به ترکی بودهاست (Pulleyblank, 1962, pp. 246-48; Aalto, 1977). واژۀ «شی» (به معنای تحتاللفظی «تاریخ»، Mathews, no. 5769؛ در چینی میانۀ باستان «ṣɨʾ») به کیش (شهر سبز، شهر امروزی در ازبکستان)، «می» (به معنای تحتاللفظی «برنج»، Mathews, no. 4446) به مایمرغ، «تسائو» (Mathews, no. 6733) به کبودان، «هو» (Mathews, no. 2109) به کوشانیه، و «هو-خون» (Mathews, no. 2395, 2744) به خوارزم اشاره دارد (ر.ک. Chavannes, pp. 132-49). این نامهای خانوادگی بهویژه در دورۀ تانگ رایج بودند و گاهی آشکارا به مهاجران جدیدی از آسیای مرکزی اشاره داشتند؛ گاهی به خانوادههایی که مدتی بهعنوان بیگانه در چین زندگی کرده بودند؛ و گاهی به افرادی که کاملاً جذب شده و از سایر جمعیت غیرقابل تشخیص بودند. در نیمۀ اول قرن هشتم، اشیاء و آداب و رسوم ایرانی از جمله مواد غذایی، پوشاک، مبلمان، موسیقی و رقص (شیانگ) رونق زیادی داشتند. اگرچه تأثیر ایران بر هنرهای تجسمی چین، خارج از محدودۀ این مقاله است، اما باید از بازنماییهای آسیای مرکزی در میان پیکرههای مقبرۀ تانگ به عنوان نمونههای زندهای از ویژگی جهانوطنی فرهنگ چین در آن دوره یاد کرد.
سغدیان در میان عشایر
کلمۀ هو، که در زمان هان، یک اصطلاح عمومی برای سوارکاران کوچنشین شمال، بهویژه هیونگها بود، کمی بعدتر به غربیهای آسیای مرکزی، بهویژه سغدیها اطلاق شد. این تغییر، یک چالش جالب توجه را به وجود میآورد که هرگز بهروشنی توضیح داده نشدهاست. احتمالاً این تغییر در قرن چهارم رخ دادهاست، زمانی که شمال چین بهدست پنج بربر (و هو) اشغال شد؛ فهرستی متداول شامل هیونگنو، جیه، هسینپی، تی و چیانگ، که از میان آنها، یک یا چندی از سلسلههای کوتاهمدت بهنام شانزده پادشاهی شکل گرفتند. دومین گروه از این مردم، یعنی جیه، بهعنوان شاخهای از هیونگ در نظر گرفته میشدند، اما با اینکه بهعنوان زیرمجموعهای از هیونگ وارد چین شده بودند، از نظر نژادی متمایز بودند و ارتباطاتی با «کانگچو» یعنی منطقۀ تاشکند داشتند، (Pulleyblank, 1962, pp. 246-48). چیه یا چیههو به دلیل داشتن «بینیهای بلند و چشمان گود» خود شناخته میشدند؛ که آنها را نهتنها از چینیها، بلکه از دیگر غیرچینیها نیز متمایز میکرد. شاید همین ویژگیها، که اغلب به آنها اشاره میشود، باعث شد که اصطلاح عمومیتر «هو» بهصورت تخصصیتر به ایرانیان واقع در ترکستان غربی اطلاق شود. حداقل دو مورد از نامهای خانوادگی معمول سغدی، پیش از این در میان چیه یا چیه-هو که در قیامهای بربری قرن چهارم شرکت داشتند، یافت شدهاست. برجستهترین آنها شی، نام خانوادگی شی له، بود که پادشاهی چائوی متأخر را در سال ۳۱۹ تأسیس کرد. کانگ، که در یک سند، آشکارا به عنوان سو-ته (< *Soγ’ak) توصیف شده، نام یک خاندان برجسته در لان-تین در استان شنسی فعلی بود و در جاهای دیگر نیز به آن اشاره شدهاست (T’ang, p. 421).
ایرانیان حاضر در میان مردمان تابع هیونگ که در چینِ دورانِ هان ساکن شدند، باید اسیران کوچنشینان بوده باشند، اما مشخص نیست که آیا در این تاریخ اولیه، تمایلی برای استفاده از مهارتهای ساکنان واحهها به منظور سود بردن از تجارت بین چین و غرب وجود داشتهاست یا نه. همچنین مشخص نیست که آیا این ایرانیان با سرزمین اصلی خود یا با بازرگانان سُغدی که مستقلاً به دنبال تجارت به چین میآمدند، ارتباط خود را حفظ کردهاند، یا اینکه خود بازرگانان سغدی در پی تأثیرگذاری بر اربابان کوچنشین خود برای محافظت از مسیرهای تجاری بودند. با این حال، شواهد حاکی از آن است که نوعی همزیستی بین سغدیان و ترکان پس از تسلط ترکان بر دشتها در قرن ششم شکل گرفتهاست. کمی پس از سرنگونی هپتالیان[23] توسط ترکها، فردی سغدی به نام مانیاخ ابتدا به ایران و سپس به بیزانس فرستاده شد تا تجارت ابریشم را آغاز کند؛ همچنین سایر سغدیان نقش برجستهای در روابط دیپلماتیک بین ترکها و چینیها ایفا کردند (Chavannes, 1903, pp. 234-35).
سغدیهایی که با ترکها مرتبط بودند، در دوران انتقال بین سویی[24] و تانگ[25] تأثیرگذار بودند. در یک منبع چینی (T’ung-tien 197.6a، به نقل از Pulleyblank, 1952, pp. 347-54) گروهی که به ترکان شمالی مرتبط بود بهعنوان «چه-ژی یا چه-چیه» (che-chieh یا zhe-jie) شناخته شدهاند، که احتمالاً ترجمهای از واژۀ فارسی «چاکر» (čākar) به معنی «خدمتکار» است. این واژه به دلایل کاربرد آن در مورد سربازان نخبهای که به عنوان محافظ حاکم استخدام میشدند، معنای خاص «جنگجو» را نیز داشت. این گروه در هامی و لوپ نور مستقر شدند که در انتهای شرقی هر دو شاخۀ جادۀ ابریشم قرار داشتند و تا زمان تسلیم به تانگ در سال 630، وضعیت نیمهمستقل خود را حفظ کردند (Chavannes, 1903, p. 313; Pulleyblank, 1952, pp. 347-54). همچنین حدوداً در همین زمان، مراجع معاصر به یک قبیلۀ خاص به نام هو، که همان سغدیها بودند، اشاره دارد که تأثیر زیادی بر دربار حاکم ترکان شمالی، سیهلی قاغان، در مغولستان داشتند. گفته میشد که این هوها «طمعکار و گستاخ و دمدمیمزاج» بودند و متهم به تحریک حاکم به افزایش قوانین و مقررات و درگیر شدن در جنگهای مداوم بودند، که باعث نارضایتی در میان رعایای ترک خود او شد و در سرنگونی او توسط تانگ در سال ۶۳۰ نقش داشت (Pulleyblank, 1952, p. 323).
بخش سغدی در میان ترکهای شمالی پس از این رویداد از بین نرفت. این بخش در منطقۀ اردوس، در خم رودخانۀ زرد مستقر شد، جایی که در سال ۶۷۹ تشکیلات اداری ویژهای به نام شش استان هو، توسط دولت تانگ تأسیس شد. این نام تا صد سال بعد یعنی مدتها پس از ناپدید شدن واحد اداری خاص، همچنان به نوادگان این سغدیان اطلاق میشد. اعضای این گروه، که با نامهای خانوادگی «سغدی» قابل شناسایی بودند، بارها در منابع تاریخی، هم بهصورت جمعی و هم بهعنوان افراد، ذکر شده و گاهی نقشهای مهمی در رویدادهای تاریخی ایفا کردند (Onogawa; Pulleyblank, 1952). آن لوشان، که از طریق خدمت در ارتش چین به مقام فرمانده نظامی بخش بزرگی از مرزهای شمالی رسید و در سال 755 قیامی را رهبری کرد که تقریباً منجر به سرنگونی دودمان شد (پولاوبلنک، 1955، بهطور پراکنده)، پسر یک پدر سغدی و یک مادر ترکی بود و احتمالاً از این گروه آمدهاست. نام او میتواند به عنوان ایرانی Rōxšan شناسایی شود (Pulleyblank, 1955, p. 15).
نوادگان هو از شش استان را میتوان حتی در تاریخ دورتر نیز ردیابی کرد (Pulleyblank, 1952, pp. 341ff.; Onogawa). در سال ۷۸۶، حملۀ تبت به منطقۀ اوردوس[26] باعث شد که آنها به شمال شانشی نقل مکان کنند، جایی که با ترکان شا- تواُ[27] (شاتو) به آنها ملحق شدند. در آخرین ربع قرن نهم میلادی، آنها تشکیلدهندۀ یک بخش متمایز از سه قبیلۀ شاتو بودند که نقش مهمی در جنگهای داخلی در پایان سلسلۀ تانگ و در دورۀ پنج سلسله (۹۰۷-۹۶۰) ایفا کردند. نام خانوادگی بنیانگذار سلسلۀ چین جدید (۹۳۶-۹۴۱)، شی جینگتانگ[28] ، که از اتحادیۀ شاتو آمده بود، نشاندهندۀ اصل او از سغد است. چندین نفر از اجداد مادری او نیز نامهای خانوادگی سغدی داشتند (Pulleyblank, 1952, pp. 341ff.; Onogawa, pp. 979-80).
باید اذعان کرد که در تاریخ طولانی هو از شش استان، شواهد کمی از ارتباط مستقیم با سرزمین مادری سغدی یا فعالیتهای بازرگانی آنها وجود دارد. به نظر میرسد که آنها که در مرتعهای مرز شمالی چین زندگی میکردند، شیوۀ زندگی همسایگان ترک خود را که اغلب با آنها ازدواج میکردند، پذیرفته بودند و معمولاً در منابع، از آنها به عنوان جنگجویان سوارهنظام یاد میشود. با این حال، نقش سغدیها به عنوان واسطههای فرهنگی بین کوچنشینان و همسایگان ساکن و همچنین ترویج منافع تجاری در میان کوچنشینان دوباره برجسته شد، بهویژه زمانی که اویغورها در قرنهای هشتم و نهم به عنوان حکومتداران مرتعها، جانشین ترکان تو-چوئه[29] شدند. پذیرش دین مانوی توسط اویغورها و موقعیت ویژهای که به دلیل کمکهایشان در بازسازی سلسلۀ تانگ پس از شورش آن لو-شان به دست آورده بودند، مزایای مشخصی برای بازرگانان سغدی تحت حمایت آنها فراهم کرد. همچنین میتوان فرض کرد که فرهنگپذیری تدریجی اویغورها با رعایای سغدی خود در این دوره، ارتباط زیادی با پذیرش زندگی یکجانشینی آنها در واحههای کانسو و سینکیانگ پس از فروپاشی امپراتوریشان در مناطق تحت سلطۀ آنها داشتهاست.
[1] Chang Ch’ien
[2] Zhang Qian
[3] Yüeh-chih
[4] Hsiung-nu
[5] Yüeh-chih
[6] - زبان این قوم در میان اوستیهای قفقاز بازماندهاست و برابر با آلانیان یا یکی از قومهای آنان پنداشته میشود. م (رک: آلتهایم، فرانتس(1398). ساسانیان و هونها، ترجمۀ هوشنگ صادقی، تهران: فرزان روز.
[7] Oxus
[8] Ta-hsia
[9] سرزمینی در هند باستان است که در حال حاضر به لحاظ مرزی در شمال پاکستان واقع شده. این منطقه مدتها در تصرف کوشانیان بوده_است. م
[10] Lou-lan
[11] شاخهای از خط آرامی است که از طریق تعدادی از کتیبههای شمال شرقی هند، کتیبهای در khalatse در تبت و نیز سکههای هندی، شناسایی شدهاست. در این زمینه، انبوهی از مدارک نیز در ترکستان چین به دست آمده که به قرن سوم مسیحی مربوط میشود. (رک: هارولد. و. بیلی (1367) «مسئلهای از خط خروشتی»، ترجمۀ سعید عریان، چیستا، شمارۀ 48 و 49، فروردین و اردیبهشت: 754-749).
[12] Chü-he-to
[13] Yang Chien
[14] Ji-ling
[15] زرنگ مرکز حکومتی سیستان که روزگاری پایتخت ایران بود، فراز و نشیبهای بیشماری را پشت سر گذاشتهاست، اقوام گوناگونی به آن یورش برده و پس از تخریب قسمتهایی، آن را به تصرف خود در آوردند، با این حال، همیشه یک سیمای ایرانی-اسلامی داشتهاست. مؤلف ناشناختۀ تاریخ سیستان دربارۀ وجه تسمیۀ زرنگ چنین نوشتهاست: «امّا زرنگ به آن گفتند که بیشتر آبادانی و رودها و کشتزارها زال زر ساخت، چنان که زال العتیق گویند اندر پیش زره و زال الحدیث که معرب کردهاند، آن زال کهن است و زال نو و او را مردمان سیستان زرورنگ خواندندی، زیرا که موی او راست به زر کشیده مانستی».← تاریخ سیستان، ص 10 به نقل از مهرآفرین، رضا (1381). این نام تا قرن دوم پیش از میلاد، بر ایالت و پایتخت این منطقه اطلاق میشد تا اینکه در این سده، اقوام جنگجوی شمالی، سکاها به علل سیاسی یا تغییر اوضاع اقلیمی، به منطقه هجوم آوردند و بومیان آن را مطیع خویش ساختند. از این زمان، قومِ تازهوارد، نام زرنگه باستان را گرفت. رک: مهرآفرین، رضا (1381). «زرنگ در قرون نخستین اسلامی». فصلنامۀ تاریخ اسلام، سال سوم، پاییز، صص 108-110.
[16] T’ang
[17] Ni-nie-shih
[18] نبردِ طراز (به عربی: طلاس) در سال ۷۵۱ میلادی میان سپاهیان خلافت عباسی و دودمانِ چینیِ تانگ - به فرماندهیِ امپراتور ژوانتسونگ - روی داد. هدف از این جنگ، نه تنها دستیابی به منطقۀ سیردریا، بلکه تمام ناحیۀ راهبردیِ آسیایِ میانه بود. نبرد طراز به توسعهطلبی دودمان تانگ در مرزهای غربی آنان پایان بخشید. این ناحیه، غربیترین منطقهای است که چینیها در طول تاریخ تصرف کردهاند.
[19] Po-ssu
[20] - «سرس» (Seres) نامی است که بهطور خاص به مردم چین و بهویژه به تولیدکنندگان ابریشم اطلاق میشود و ریشه در برداشتهای اولیۀ یونانیها از این سرزمین دارد. این واژه بهویژه به مردمی اشاره دارد که در تولید و تجارت ابریشم، نقش عمدهای داشتند و اهمیت این کالا در تجارت باستانی بهقدری بارز بود که چینیها از طریق آن، در جوامع خارجی شناخته شدند. م
[21] Kan Ying
[22] نخستین آگاهیها دربارۀ ناحیۀ تاشکند به سدۀ۲ قم بازمیگردد. در کهنترین منابع نوشتاری چینی که متعلق به سدۀ ۲ قم و پس از آن است، از سرزمینی با نام یونی یاد شده که منطبق با ناحیۀ چاچ تاریخی یا تاشکند امروزی است. بر پایۀ این منابع، سرزمین یونی در سدۀ ۲قم تابع دولت کانگجو بودهاست. کانگجوها شاخهای از آریاییان سکایی ساکن سرزمینهای پیرامونی رودخانههای ایلی و چو بودند که در میانۀ سدۀ ۲قم توسط اقوام یوئهچیبزرگ از آن نواحی رانده شدند؛ در جنوب رودخانۀ سیحون استقرار یافتند و در آنجا دولت کانگجو را بنیان نهادند. از آن پس در منابع چینی از این سرزمین با نام «چوچی» یا «چوشی» یا به اختصار «شی» یاد شدهاست. (رک: دانشنامۀ ایران و اسلام، ذیل: تاشکند).
[23] اغلب تاریخنگاران و صاحبنظران، هپتالیان را شاخهای از اقوام «هون» میدانند (آلتهایم، 1393: 409 تا 417 به نقل از لباف خانیکی، میثم (1396) که در حدود سالههای 360 میلادی در منطقۀ آلتای، واقع در غرب مغولستان و شرق قراقستان امروزی، ظاهر شدند و به مرور قدرت خویش را به سمت غرب و جنوب غربی گستراندند (de la Vaissiere,2014:183). عدهای نیز برآنند که هپتالیان، ایرانیانی بودند که پیش از گسترش قلمرو خویش به هسمت فلات ایران، در کوههای بدخشان سکونت داشتند (Frye,1983:370). در منابع چینی از هپتالیان با نام I-ta و از پادشان ایشان با نام Yen-tai-i-li-to یاد شدهاست. پروکوپیوس قیصریهای (حدود 500 تا 544 م) مورخ رومی، هپتالیان را شاخهای از هون ها دانسته و از آنها با عنوان «هونهای سفید» یاد کرده (پروکوپیوس، 1382: 19)؛ ولی اظهار کردهاست که آنها در شمایل و آداب و رسوم با برادرزادگانشان تفاوت دارند. به گزارش پروکوپیوس، هپتالیان نان و نژاد مشترکی با هونها داشتند؛ اما زندگی صحراگردی نداشتند و در سرزمین حاصلخیزی اقامت داشتند. (برای اطلاعات بیشتر رک: لباف خانیکی، میثم (1396) .«تأملی بر تاریخ وآثار فرهنگی هپتالیان در عصر ایران ساسانی». فصلنامۀ پژوهشهای تاریخی، سال 53، دورۀ جدید، سال نهم، شماره چهارم (پیاپی 36)، زمستان، صص 141-144).
[24] Sui
[25] T’ang
[26] Ordos
[27] Sha-t’o
[28] Shih Ching-t’ang
[29] T’u-chüeh
نظر شما